باطن (فقه)باطن، به معنای درون چیزى است. از این عنوان در باب هایی همچون طهارت، صلاة، نکاح، احیاء موات، شهادات و حدود سخن رفته است. فهرست مندرجات۲ - تطهیر باطن کفش ۳ - تطهیر باطن با آب کثیر و قلیل ۴ - شک در نفوذ نجاست به باطن ۵ - موارد عدم نجاست، با ملاقات ۶ - باطن پا در حال احتضار ۷ - باطن دست در تیمم ۸ - شستن باطن اعضا در وضو و غسل ۹ - آغاز شستن دست در وضو ۱۰ - باطن در مسح وضو ۱۱ - مسّ باطن عورت ۱۲ - باطن دست در سجده ۱۳ - باطن دست در قنوت ۱۴ - نگاه به باطن بدن ۱۵ - نگاه شوهر به باطن فرج همسر ۱۶ - معدن باطنی وظاهری ۱۷ - شهادت زن در عیوب باطنی ۱۸ - دزدی از باطن لباس زیر ۱۹ - الباطن از اسماء الهی ۱۹.۱ - الباطن در قرآن ۱۹.۲ - الباطن در ادعیه ۱۹.۳ - باطن به معنای پنهان در آیات قرآن ۲۰ - تبیین تضاد اسماء الهی ظاهر و باطن ۲۱ - تفاسیر حاج ملا سبزواری برای باطن و ظاهر به معنای پنهان و آشکار ۲۱.۱ - باطن به کنه و ظاهر به وجه ۲۱.۲ - باطن از شدت درخشندگی و ظاهر از شدت فراگیری ۲۱.۳ - باطن باصفات تنزیهی و ظاهر با صفات تشبیهی ۲۱.۴ - ارواح نشانه باطن بودن برپادارنده و اشباح نشانه آشکار بودن آن ۲۲ - تفسیر جداگانه ظاهر و باطن ۲۲.۱ - تفسیر ظاهر به چیره شدن ۲۲.۲ - تفسیر باطن به آگاه به پیدا و پنهان ۲۲.۳ - تفسیر ظاهر به عالی ۲۳ - کتابنامه ۲۴ - پانویس ۲۵ - منابع ۱ - تعریفباطن هر چیز، عبارت است از طرف درونى آنکه از دید، پنهان است، مانند اعضای داخلى بدن، عورت، ته کفش، جیب لباس زیرین، کفدست و پا و قسمت درونى ذراع دست. ۲ - تطهیر باطن کفشزمین، باطن کفش را با شرایطى پاک مىکند. ۳ - تطهیر باطن با آب کثیر و قلیلچیزى که باطنش نجس شده است، اگر آب به درون آن نفوذ کند، لیکن فشردن آن جهت اخراج غساله، ممکن نباشد، مانند صابون، پنیر و کره، تطهیر ظاهر و باطن آن- در صورت نفوذ آب پاک به باطن- با آب کثیر بنابر قول منسوب به مشهور، امکانپذیر است؛ لیکن با آب قلیل، بنابر قول منسوب به مشهور متأخّران، تطهیرپذیر نیست. ۴ - شک در نفوذ نجاست به باطندر فرض شک در نفوذ آب نجس به باطن در مثل صابون، بنابر عدم آن گذاشته و حکم به طهارت آن مىشود؛ چنانکه در فرض علم به نفوذ آب نجس به باطن و شکّ در رسیدن آب پاک به آن، بنابر عدم گذاشته و حکم به بقاى نجاست مىگردد. ۵ - موارد عدم نجاست، با ملاقاتدر موارد زیر ملاقات، موجب نجاست نمىشود: ۱) ملاقات نجس باطنى با پاک باطنى، مانند ملاقات خون برآمده از دندان با آب دهان، ۲) ملاقات نجسى که از بیرون به درون سرایت کرده با چیز پاک در باطن، مانند مضمضه با آب نجس که موجب نجاست دهان نمىگردد و۳) ملاقات چیز پاک با نجس در باطن، مانند ملاقات آب پاک با خون در دهان؛ هرچند برخى احتیاط لزومی در اجتناب آن کردهاند. ۶ - باطن پا در حال احتضارواجب است محتضر بهگونهاى به سمت قبله قرار گیرد که کف (باطن) پاهایش بدان سمت باشد. ۷ - باطن دست در تیممدر تیمم لازم است تمامى کف (باطن) دست به چیزى که تیمّم بر آن صحیح است زده شود و نیز با همان، صورت و پشت دست مسح گردد. ۸ - شستن باطن اعضا در وضو و غسلدر وضو و غسل، شستن ظاهر اعضا کفایت مىکند و شستن باطن آنها، مانند داخل دهان، بینی و گوش لازم نیست؛ هرچند شستن قسمتى از آنها براى حصول علم به شستن مقدار واجب از صورت، لازم است. ۹ - آغاز شستن دست در وضومستحب است در شستن دست، براى وضو در مرحلهی نخست، مرد از ظاهر ذراع و زن از باطن آن آغاز نمایند و در شستن دوم به عکس عمل کنند. ۱۰ - باطن در مسح وضودر وضو همچون تیمّم در صورت امکان، مسح باید با کف دست صورت گیرد. برخى، مسح با باطن را مستحب دانستهاند. ۱۱ - مسّ باطن عورتتجدید وضو در صورت مس باطن عورت، بر مرد و زن مستحب است. ۱۲ - باطن دست در سجدهدر سجده، شرط است کف دستها روى زمین قرار گیرد. ۱۳ - باطن دست در قنوتدر حال قنوت، مستحب است نماز گزار به باطن دست خود، نگاه کند. ۱۴ - نگاه به باطن بدنزن و شوهر مىتوانند به همهی اعضاى بدن یکدیگر- اعم از ظاهر و باطن- نگاه کنند، این حکم، بجز عورت براى دیگر محارم نیز ثابت است. ۱۵ - نگاه شوهر به باطن فرج همسرنگاه کردن شوهر به فرج همسر، بویژه هنگام آمیزش و بخصوص نگاه کردن به باطن آن، مکروه است. برخى قدما نگاه کردن به فرج- اعم از ظاهر و باطن آن- در حال آمیزش را حرام دانستهاند. ۱۶ - معدن باطنی وظاهریمعدن، دوگونه است؛ باطنى وظاهرى. مراد از معدن باطنى معدنى است که جوهر آن با کار و تلاش آشکار مىشود، مانند معدن طلا و نقره. برخلاف معدن ظاهرى که جوهر آن آشکار است، مانند معدن نمک. معدن باطنى با احیا تملک مىشود. ۱۷ - شهادت زن در عیوب باطنیشهادت زنان به تنهایی- بدون مردان- در عیوب باطنى آنان، مانند قرن پذیرفته است. ۱۸ - دزدی از باطن لباس زیرجیب و آستین لباس زیرین، حرز، محسوب مىشود؛ ازاینرو دزدی از آن با تحقّق سایر شرایط ،موجب ثبوت حد سرقت (قطع انگشتان) مىگردد. ۱۹ - الباطن از اسماء الهیالباطن (در مقابل «الظّاهر»)، از نامهای خداوند است. ۱۹.۱ - الباطن در قرآندر قرآن، فقط یک بار آمده است، آیه ۳ سوره حدید: (هوالاول و الا´خِرُ و الظّاهِرُ و الباطن). ۱۹.۲ - الباطن در ادعیهو در دعای جوشن کبیر، بند ۸۵، به این صورت: یا اوّل یا آخرُ یا ظاهِرُ یا باطن. [۲۵]
دعای جوشن کبیر، بند۸۵.
۱۹.۳ - باطن به معنای پنهان در آیات قرآندر بادی امر، «ظاهر» و «باطن » را می توان به معنای «آشکار» و «پنهان » گرفت؛ زیرا که در آیه های دیگر، به همین دو معنا، به نعمتهای خداوند یا گناهان بندگان نسبت داده شده است: اَسْبَغَ علیکم نِعَمَهُ ظاهرةً و باطنةً: نعمتهای خود را، چه آشکار و چه پنهان، به تمامی، بر شما ارزانی داشته است. و لاتَقْرَبوا الفواحشَ ما ظَهَرَ منها و ما بَطَن: و به کارهای زشت، چه پنهان و چه آشکار، نزدیک نشوید. و ذرواظاهرَ الاثمِ و باطنَه: گناه را، چه آشکار باشد و چه پنهان، ترک گویید. ۲۰ - تبیین تضاد اسماء الهی ظاهر و باطندر واقع، یکی از تفسیرهای رایج و پذیرفته شده اسماء الهی ظاهر و باطن، همین است که خداوند هم آشکار است و هم پنهان. این تضاد ظاهری را اینطور می توان تبیین کرد که خداوند با افعال و آثار خود آشکار است و از لحاظ حقیقت و ذات، پنهان. ۲۱ - تفاسیر حاج ملا سبزواری برای باطن و ظاهر به معنای پنهان و آشکارحاج ملاهادی سبزواری، برای باطن و ظاهر، به معنای پنهان و آشکار، چهار تفسیر دارد: ۲۱.۱ - باطن به کنه و ظاهر به وجهباطنٌ بِکُنْهِه و ظاهرٌ بوجهه (کنه ـ ذات ـ پروردگار پنهان است و وجه ـ افعال و آثار ـ او آشکار). ظاهر است یعنی ظاهرالوجود به ادلّه ای که بر وجود برخاسته ( اقامه شده ) است، به حدی که پنداری ظاهر است بر حاسّه؛ باطن است ( یعنی ) که از حواس دور است، و او را هیچ حاسّه ای ادراک نکند. طباطبایی : الظّاهر بالاَدِلّة ( یعنی ) الدّالّة علیه و الباطن غیرُ مدرک بالحواسّ (با دلیلهایی که بر او راه می نمایند آشکار است؛ و چون با حواس درک نمی شود، پنهان است )؛ طبرسی [۳۰]
مجمع البیان فی تفسیر القرآن ج۹، ص۳۴۷.
: و قیل: الظّاهرُ بأدلّته و الباطنُ من احساس خلقه (و گفته اند: با دلایلش آشکار است و از حس و درک آفریده هایش، پنهان )؛ ابن بابویه : بَطَنَ بالذّات و ظَهَرَ و عَلا بالا´یات (به ذات پنهان است و به آیات، آشکار و والا).
بیشتر مفسران اسماء حسنی، پنهان بودن ذات خدا و آشکار بودن نشانه هایش را پذیرفته اند. [۳۲]
مجرد مقالات الاشعری، ص۴۳.
[۳۳]
اشتقاق اسماءالله، ص۱۳۷.
[۳۴]
الاسماء والصفات، ص۱۳ به نقل از حلیمی.
[۳۵]
الاسماء والصفات، ص۳۵ به نقل از حلیمی.
[۳۶]
کتاب اصول الدین، ص۱۲۶.
[۳۷]
کتاب الارشاد، ص۱۵۵.
[۳۸]
التبیان فی تفسیرالقرآن، ذیل حدید: ۳.
[۳۹]
الکشاف، ذیل حدید: ۳.
و برخی [۴۰]
کتاب الزینة فی الکلمات الاسلامیة ج۲، ص۴۹.
[۴۲]
المقصد الاسنی فی شرح معانی اسماءالله الحسنی، ص۱۴۷.
، بر این عقیده اند که وهم و خیال از درک و تصور ذات خدا عاجز است.
۲۱.۲ - باطن از شدت درخشندگی و ظاهر از شدت فراگیریباطنٌ من فرط الظّهور، ظاهرٌ من شده الاحاطة (از افزونی درخشندگی ـ چون خورشید ـ غیرقابل رویت است؛ و در عین حال، همین درخشندگی که ذات او را از دید ناظران پنهان داشته، ظهور فراگیر او را می رساند). غزالی [۴۳]
المقصد الاسنی فی شرح معانی اسماءالله الحسنی، ص۱۴۷ـ۱۴۹.
، در همین معنی، می گوید: اگر خداوند برای عقل آشکار (ظاهرٌ للعقل ) باشد، چگونه است که بسیاری در وجود او شک دارند؟ و پاسخ می دهد: آنچه باعث می شود که روشنایی دیده شود، وجود سایه و تاریکی است. خورشید را به این دلیل می بینیم که شب هنگام ناپدید می شود. اگر نور دائمی بود، آن را درک نمی کردیم. همین حکم درباره نور الهی نیز صادق است.
۲۱.۳ - باطن باصفات تنزیهی و ظاهر با صفات تشبیهیباطنٌ بأسمائه التّنزیهیّه، ظاهرٌ باسمائه التّشبیهیّه (خداوند با صفات تنزیهی ـ سلبی ـ خود پنهان است و با صفات تشبیهی ـ جمال، ثبوتی ـ آشکار). صفات سلبی، ذات حق را جلوه گر نمی سازد و صرفاً او را منزّه می گرداند، و صفات ثبوتی ـ که در واقع عین ذات اوست و نه زاید بر آن ـ نمایانگر ذات حق تعالی است و نشان می دهد که تمامی کمالات از او نشأت گرفته است. ۲۱.۴ - ارواح نشانه باطن بودن برپادارنده و اشباح نشانه آشکار بودن آنباطنٌ مُقَّوِمُ الارواح، ظاهرٌ بأنّه قیّومُ الاشباح (ارواح ـ انفس و عقول ـ که در وراء حس قرار دارند، پنهان بودن بر پا دارنده خویش را می رسانند، و اشباح ـ ابدان و جساد ـ که در حیطه حس قرار گرفته اند، آشکار بودن بر پا دارنده خود را). ۲۲ - تفسیر جداگانه ظاهر و باطنعلاوه بر این چهار تفسیر، که براساس معنا کردن «ظاهر» و «باطن » به «آشکار» و «پنهان »، صورت گرفته، و با توجه به نسبت آنها، از هم تفکیک نشده اند، برخی از مفسران نیز امکان تفکیک و تفسیر جداگانه «ظاهر و باطن » را یادآور شده اند. ۲۲.۱ - تفسیر ظاهر به چیره شدنابن بابویه ، در تفسیر «ظاهر» گوید: و معنی ثانٍ: اَنَّهُ ظاهرٌ غالبٌ قادرٌ علی ما یشاء، و آیه فاصبحوا ظاهرین را شاهد می آورد که به معنی «چیره شدند» است. ۲۲.۲ - تفسیر باطن به آگاه به پیدا و پنهانو در تفسیر «باطن » گفته است: «و معنی ثانٍ: أنَّه باطنُ کل شی ءٍ، اَی خبیرٌ بمایُسرّون و یُعلنون » (معنی دوم: خداوند باطن هر چیزی است، یعنی از هر چه پنهان دارند، یا آشکار سازند آگاه است ). در دعای جوشن کبیر (بند ۸۸) نیز آمده است: «یا من بَطَنَ فَخَبَر» (ای آنکه از آشکار و نهان آگاه و با خبری ). [۴۶]
دعای جوشن کبیر، دعای۸۸.
و در نهج البلاغه (خطبه ۴۹): «الحمدللّه الذی بَطَنَ خفیّاتِ الامور» (سپاس خدایی را که از کارهای پنهان آگاه است ). پس، معنای دوم «ظاهر»، غالب و معنای دوم «باطن »، آگاه به رازهای پنهان است ). «ظاهر» به معنای «قویتر» و «مقتدرتر» نیز که در واقع معادل «غالب و چیره » است، به کار رفته است. [۴۷]
اشتقاق اسماءالله، ص۱۳۷.
[۴۸]
الفصول فی الاصول، ص۶۹.
۲۲.۳ - تفسیر ظاهر به عالیمعنای سوم برای «ظاهر»، «مستقر در بالا» یا مجازاً «عالی » است؛ مثلاً در عبارت ظَهَرَ علی السطح (بر بام رفت )، همین معنا وجود دارد [۴۹]
جامع البیان فی تفسیر القرآن، ذیل حدید: ۳.
( هوالظاهر علی کل شی ءٍ دونه و هوالعالی فوق کل شی ءٍ فلا شی ءَ أعلی ' منه: او بر تمامی مخلوقات ظاهر است، یعنی برتر از هر چیز است و چیزی بالاتر از او نیست ).
علاوه بر این معانی، «ظاهر» را «عالم بما ظهر» (دانای آشکارها) در برابر «عالم بما بطن » [۵۰]
الاسماء والصفات، ص۳۵.
[۵۱]
تفسیر اسماءالله الحسنی، گ ۱۶۷ ر.
[۵۲]
شرح اسماءاللّه الحسنی المسمی لوامع البینات شرح اسماءالله والصفات، ص۳۳۲.
، و «ظهر علی » را «أطّلع » (آگاه است ) [۵۳]
کتاب اصول الدین، ص۱۶۷.
نیز دانسته اند (به معنای اخیر آیه ۳۱).
۲۳ - کتابنامه(۱) علاوه بر قرآن. (۲) ابن بابویه، التوحید، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم ( تاریخ مقدمه ۱۳۵۷ ش ). (۳) ابن فورک، مجرد مقالات الاشعری، چاپ دانیل ژیماره، بیروت ۱۹۸۷. (۴) حسین بن علی ابوالفتوح رازی، تفسیر روح الجِنان و روح الجنان، چاپ ابوالحسن شعرانی و علی اکبر غفاری، تهران ۱۳۸۲ـ۱۳۸۷. (۵) احمدبن حمدان ابوحاتم رازی، کتاب الزینة فی الکلمات الاسلامیة، چاپ حسین بن فیض اللّه همدانی، قاهره ۱۹۵۷ـ۱۹۵۸. (۶) عبدالملک بن عبداللّه امام الحرمین، کتاب الارشاد، چاپ محمدیوسف موسی و عبدالمنعم عبدالحمید، مصر ۱۳۶۹/۱۹۵۰. (۷) عبدالقاهربن طاهر بغدادی، تفسیر اسماءالله الحسنی، نسخه خطی کتابخانه بریتانیا، ش ۷۵۴۷. (۸) عبدالقاهربن طاهر بغدادی، کتاب اصول الدین، استانبول ۱۳۴۶/۱۹۲۸. (۹) احمدبن حسین بیهقی، الاسماء والصفات، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۴. (۱۰) دعای جوشن کبیر، در کلیات مفاتیح الجنان، با ترجمه فارسی، تالیف عباس قمی، تهران ۱۳۶۹ ش. (۱۱) عبدالرحمان بن اسحاق زجاجی، اشتقاق اسماءالله، چاپ عبدالحسین مبارک، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶. (۱۲) محمودبن عمر زمخشری، الکشاف، قاهره ۱۳۸۵. (۱۳) هادی بن مهدی سبزواری، شرح الاسماء الحسنی، چاپ سنگی تهران. (۱۴) محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت ۱۳۹۳ـ۱۳۹۴/ ۱۹۷۳ـ۱۹۷۴. (۱۵) فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ هاشم رسولی محلاتی و فضل اللّه یزدی طباطبایی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸. (۱۶) محمدبن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت ۱۴۰۰ـ۱۴۰۳/ ۱۹۸۰ـ۱۹۸۳. (۱۷) محمدبن حسن طوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت. (۱۸) علی بن ابی طالب (ع )، امام اول، نهج البلاغه، ترجمه جعفر شهیدی، تهران ۱۳۷۰ ش. (۱۹) محمدبن محمد غزالی، المقصد الاسنی فی شرح معانی اسماءالله الحسنی، چاپ فضله شحاده، بیروت ۱۹۷۱. (۲۰) محمدبن عمر فخررازی، شرح اسماءاللّه الحسنی المسمی لوامع البینات شرح اسماءالله والصفات، چاپ طه عبدالروف سعد، قاهره ۱۳۹۶/۱۹۷۶. (۲۱) عبدالکریم بن هوازن قشیری، الفصول فی الاصول، چاپ ریچارد فرانک، در MIDEO، ش ۱۶ (۱۹۸۳)، ص ۵۹ ـ۹۴. ۲۴ - پانویس
۲۵ - منابعفرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۲، ص۴۷- ۴۹. دانشنامه جهان اسلام، مقاله شماره۲۳۸. |